سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.09.23

1393/2/6 15:58
75 بازدید
اشتراک گذاری
سلام فرشته ی کوچولوی ما

سلام قشنگم سلام عزیزم صبحت بخیر گل نازم

مامانی هنوزم حالش خیلی بده. دیشب خاله مهنازجون میگفت وقتی حال مامانی خوب نیست یعنی حال توام خوب نیست.

آخی عزیزم نمیدونم الان چه شکلی هستی؟ آخه وقتی داداشی رو باردار بودم خیلی سن و سالم کم بود و خیلی سال هم گذشته یادم نمیاد اون روزها چطوری بودم؟

البته یادم که حالت تهوع نداشتم اما ترشیجات خیلی دوست داشتم. اما شیرینی جات هم میخوردم. اما حالا شیرینی جات هم اصلا هوس نمیکنم. وقتی هم میخورم حالم بدتر میشه. ترشیجات و چیزهای شور رو بهتر میخورم. انقدر از تخمه هایی که با خاله مهناز گرفتیم خوردم که صدتا جوش زدم و سرفه هام بقول دکتر بیشتر شده. یک هفته هست نمیخورم.

بابامحمدرضا برام توک میخره و چوب شور که حالم بهتر بشه . شبهایی که حالم بد میشه یعنی بیشتر از شبهای قبل بابامحمدرضا میگه برات بنویسم که مامان رو اذیت میکنی.

بابا محمدرضا سعی میکنه خیلی اذیت نشم. بعضی شبها هنوز غروبه یک ساعتی میخوام میره سراغ کامپیوترش چراغهارو هم خاموش مینه تا سکوت باشه بخوابم. ممنونشم.

تا جایی که حال داشته باشه و بتونه هم تو کارها کمکم میکنه. قشنگ مامانی بابایی خیلی بی طاقته همش میخواد زودتر بدونه تو دختر هستی یا پسر؟

لابد اینطوری راحتتر قربون صدقه ات میره.

فقط امیدوارم سالم باشی. سالم بدنیا بیای. سالم بزرگ بشی.

گل نازم مامان دوست دارم داداشی و خدا ازم گرفت شاید چون لایق نبودم اما میدونم باز اونو به من برمیگردونه اما امیدوارم تورو هرگز از من جدا نکنه

دوست دارم می بوسمت و به خدا میسپارمت قشنگم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)