سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه سن داره

سیدامیرعباس مامان

95.08.08

1395/8/8 17:27
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

این روزها خیلی بهم سخت میگذره بعد گذشت بیشتر از یکماه هنوز امیرعباس به شیر نخوردن عادت نکرده.

هنوز شبها شیر میخوره و روزها بارها و بارها در و دیوار رو بهونه میکنه و گریه میکنه.

خلاصه که نمیدونم چی کار کنم.

منم حسابی عصبی شدم.

کلماتی که تا امروز میگه:

مامان ... بابا... دادا... عمو... دایی... ایه(یعنی اره)... نه... هوهوچیچی...قام قام(ماشین)...اینجایی...جوجو... هاپو... میو... اسب... قوقول...هیچی...به به... اوف....بییم (بریم)...

کلا اهل جمله ساختن نیست خودش رو با گفتن کلمات و حرکات راحت کرده منم خوب چون سر و کله باهاش میزنم میفهمم چی میگه برای همینم خیلی تلاش نمیکنه جمله بسازه...

میخواستم ببرمش کلاس مادر و کودک که مریض شد بعدم الرژی خودم ... خلاصه که فعلا نشده.. اما باید ببرمش اصلا نمیتونه با بچه های دیگه ارتباط برقرار کنه ... بچه هارو دوست داره تا وقتی بر وفق مرادش رفتار میکنن اما بیشتر کله خر بازی در میاره.

میگه دوستاش بیان باهاش بازی کنند اما هرچی برمیدارن ازشون میگیره و همین عامل دعوا میشه...

بعدش قاطی میکنه ... گریه میکنه ... موی دوستش رو میکشه ... خنج میکشه ...خلاصه چی بگم...

من و که داغون کرده ... از وقتی از شیر گرفتمش همش منو خنج میکشه ... موهام رو میکنه ... داد میزنه ... گاز میگیره ... قاطی میکنه ... بعضی وقتها تو صورتم میزنه ...

خلاصه که نمیدونم چی کار کنم ... خودم بی حوصله هستم اینم قاطی ...

بالاخره روزها میگذره اما خوب نه ...

امروز مثلا صبح بیدار شده قاطی قاطی بوده همش میگه بابا ... کلی گریه کرده ... ساعت یک بردمش بیرون سه و نیم اومدیم باز کلی گریه کرده و خوابیده و هنوز خوابه...

میگه اصلا خونه نیایم همش بیرون باشیم یا پارک یا شهربازی یا خونه کسی ... خلاصه همش بیرون باشیم.

البته حق هم داره خونه کوچیکه تنهاست حوصله ش سر میره اما خوب بیرون رفتن هم حد داره دیگه ...

کلافه م کرده خیلی کلافم کرده ....

خدا به همه مامانها صبر و تحمل بده به منم بده ...الهی امین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)