سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه سن داره

سیدامیرعباس مامان

95.09.23

1395/9/23 9:18
235 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام

این روزها حسابی هوا سرد شده اما امیرعباس کماکان سردش نیست و توی خونه با لباس کم میگرده

البته متوجه شده دیگه باید بیرون حسابی لباس بپوشه و هرکاریش میکنم بیرون کلاهش رو در بیاره در نمیاره

 

تقریبا دو هفته ای هست که بیشتر کلماتی که بهش میگم رو تکرار میکنه

ماهی .... ترکید .... نیست ... هست ... اینجاست ... اونجاست .... بده .... نده ..... بیا تو .... بشین ... نرو ... وقتی شیطونی میکنه و دعواش میکنم دستش رو جلوی من میگیره میگه هیچی هیچی یعنی هیچی نیست و دستش رو میگیره جلوی دماغش و میگه هیس هیس یعنی دعوام نکن ... زمین هم میخوره وقتی بیرون هستیم برای اینکه کم نیاره سریع تا میگم چی شده میگه هیچی هیچی ... به پاستیل شیبابا میگه بابا شی بابا و ....

و البته جمله های تا سه حرف رو هم میگه

مامان بابا نیست.... بابا پیچ پیچی (یعنی رفته ماشینش رو درست کنه) ... مامان نی نی هست ... آب نیست .... 

و کلی هم سوال میکنه تقریبا هرچی دور و اطرافش میبینه میگه .... این چیه ؟

مال منه ... توپ من .... قرص من ... به قیچی میگه قوچی ... وقتی کسی رو نمیشناسه هم میگه این چیه .... بابا و مامان و دایی و دادا و نی نی ... ایران ... عمو ... رو میگه اما هنوز خاله نمیگه

به رنگ قرمز میگه ابی البته با تمسخر میدونه ابی نیست چون رنگ ابی رو میشناسه

 

این روزها به خاطر ایام ربیع همش من و باباش قرمز میپوشیم اونم باید قرمز بپوشه اما همش بهش میگم این چه رنگیه ؟ میخنده میگه ابی ... درصورتیکه دقیقا میدونه ابی کدومه ...

متوجه شدم خیلی از کلمات رو میدونه اما نمیگه یکدفعه مارو سورپرایز میکنه

دیروز خاله نسرین اومده بود خونمون (دوست و خواهر مهربون مامانی امیرعباس) کمک کنه برای جشن پس فردا که ان شاءالله داریم من داشتم نماز میخوندم زنگ زد

امیرعباس صندلیش رو گذاشت گوشی ایفون رو برداشت گفت بیا تو بعدم مثلا در رو باز کرد و خاله نسرین اومد تو کلی خندیدیم از دستش خودشم کلی ذوق کرده بود

پس فردا جشن داریم ان شاءالله حسابی این دو هفته خسته شدم خورده کاری کلی دارم و هنوز هم تمام نشده با اینکه نسرین خانم دوستم دیروز اومد کمکم کلی کار کرد اما بازم کار هست 

امیرعباس این چند روز حسابی توی دست و پای ما شیطونی کرده و دادم رو در آورده

 

دو تا دیگه دندون کرسی در اورده و تا حالا شده 18 تا دندون

خودش جورابهاش رو در میاره ... کفش هاش رو میپوشه البته بدون بند هست ... در میاره ... شلوارش رو در میاره و میپوشه ... بلوزش رو هم سعی میکنه در بیاره اما هنوز موفق نشده ... کاپشن و کلاهش رو در میاره ... خودش اب میریزه از کلمن تسویه اب و میخوره ... غذاش رو هم خیلی وقته که خودش میخوره ...

عاشق فیلم مستند هست 

حیوون هارو که نشون میده همش میگه این چیه اونهایی که بلده خودش تکرار میکنه مثل

شیر ... اهو ... بع بعی ... گاو رو میگه ماما ... بز رو میگه شاخ شاخ و البته گوزن رو ... ببر ... ماهی ... میمون ... جوجو .... 

بعد از کیمیدی ها که عاشقش هست و الان پنج تا تخم مرغ کیمیدی داره عاشق پاندا کنگفو کار شده جدیدا ...

برناردو رو دوست داره ... کارتون های عروسکی رو دوست داره ... جناب خان رو دوست داره 

توی این ایام محرم منو مجبور کرده براش سه تا پرچم بخرم هرجا پرچم میبینه ذوق میکنه مثل خودمه و میگه ایران ایران .... 

اگر بزرگ باشه دهنش رو جمع میکنه میگه وای وای .... یعنی خیلی بزرگه 

البته لقمه بزرگ هم بخوره همین کار رو میکنه

الان که دارم مینویسم تو خواب نازه شبها پدر منو در میاره با تبلت باید بازی کنم تا بخوابیم 

زود زودش ساعت یک و نیم هست بعد تا 10 و 11 میخوابه

اما من خیلی بد خواب شدم شبها خوب نمیخوابم صبح ها بیشتر میخوابم که فعلا روزها هم خوب نمیخوابم

توی تبلتش tom رو بازی میکنه جدیدا براش یه بازی گوسفندها هم هست گذاشتم دوست داره هی بچه دار میشن ذوق میکنه برای نی نی بع بعی ها ... و البته om nom هم هست که اونو بیشتر باید خودم بازی کنم چون خودش نمیتونه فکری هست اما کارتون هاش رو نگاه میکنه 

و کلی حرف دیگه که ان شاءالله سرفرصت بعدی مینویسم

خدا همه کوچولوها رو حفظ کنه امیرعباسی مارو هم حفظ کنه

الهی آمین

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)