سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه سن داره

سیدامیرعباس مامان

93.11.20

سلام متاسفانه کامپیوتر خونه داغون شده و کار نمیکنه فعلا نمیتونم از گل پسر عکسی بگذارم. امیرعباس حسابی بازیگوش شده وقتی تو رورواک میشینه تقریبا همه وسایلی که دستش برسه برمی داره.          رفلاکس امیرعباس چند روز پیش نگذاشت شب بخوابه بنظرم مال کره ای بود که به سیب‌زمینی زده بودم براش... بردمش یه دکتر نزدیک خودمون دکتر مهدی محمدی انشالله که دکتر خوبیه باشه گفت من همه چیز بخورم و ببینم امیرعباس به چی حساسیت نشون میده در مورد خودشم همین رو گفت که اگر نسبت به چیزی حساس بود تا یکساله شدن ندم. الحمدلله بهتره. صبحها براش قطره بینی میریزم تا کمتر دماغش رو بخارونه و البته صورتش رو بعد تخم مرغ بهش میدم بعد رانیتیدین.. .دکتر...
21 بهمن 1393

93.11.01

سلام بعد از اومدن مشهد اولین روزه که فرصتی برای نوشتن پیدا کردم. پنجشنبه بابایی امیرعباس با کلی غصه و غم و ناراحتی و دلواپسی بالاخره رضایت داد با بچه های مدرسه رفتن اردوی مشهد ... یعنی دوباره مشهدی شد ... 25 پنجشنبه ساعت چهارونیم رفتند و یکشنبه 28 ساعت 12 شب خونه بود... روزهای سختی براش بود ... توی این سه شب خاله جون امیرعباس و دخترخالش پیش ما بودن که تنها نباشیم و کلی به امیرعباس علیرغم دلتنگی هاش برای بابایی خوش گذشت. روز جمعه رفتیم خونه مامان جون اونجا بودیم بعد از شام اومدیم با خاله جون ودخترخاله جون خونه.... شنبه قرار بود دو تا دوستهای مامانی که توی کربلا (سفر دوم) پارسال باهاشون دوست شده بود بیاین دیدن امیرعباسی ... ا...
1 بهمن 1393