سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

93.02.13

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم امروز مامانی وارد ۳۲ هفته بارداریش میشه. تو داری روز به روز بزرگتر میشی و جات توی دل مامانی کوچیکتر برای همینم حرکات تو بیشتر شده هربار که حرکت میکنی کلی قربون صدقه ات میرم قشنگم. بعضی وقتها هردو طرف دل مامانی رو فشار میدی. مامان جونی میگه این موقع ها داری خمیازه میکشی ... عجب تو مگه اونجا کاری جز خوردن و خوابیدن هم داری که خسته بشی و خمیازه بکشی قربونت دست و پای کوچولوت بشم. قشنگ مامانی دوست دارم. منم بی تاب دیدنت هستم. اما راستش ترجیح میدم بیشتر تو دل مامانی باشی تا کامل و سالم بدنیا بیای و اذیت نشی. راستش فکر میکنم بهترین و امن ترین جای دنیا برات فعلا اونجاست. اما بابایی هم بی تاب شده ... هر...
13 ارديبهشت 1393

93.02.08

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم بالاخره وبلاگ تو به روز شد و خاطراتی که تا الان داشتیم نوشتم و به پایان رسید. اگر عمری باقی باشه از این به بعد همه چیز به روز میشه انشاالله. دیروز رفتیم صبح دکتر غدد برای آزمایش سه ساعته نوشت ناشتا بودم پدرم دراومد ساعت ۱۰ ساعت ۱۱ ساعت ۱۲ و ساعت ۱ درست ۴ بار آزمایش خون دادم. جونش داشت درمیومد. از ضعف و گرسنگی یکطرف از طرفی هم لرز کرده بودم. تا اومدیم خونه ساعت نزدیک دو و نیم بود. توی راه ساندویچ خوردیم رسیدم خونه فقط خوابیدم. داغون بودم. امیدوارم دیابت بارداری نگرفته باشم توکل به خدا کردم. بابایی میگفت چقدر جالبه تو اصلا تغییر نکردی خانمهای باردار دیگه چقدر تغییر کردن چقدر درشت شدن ... راست میگه چون قدم...
8 ارديبهشت 1393

93.02.06

فرشته ی کوچولوی ما ده روزی مامانی استراحت پزشکی داشت. امروز اومدم سرکار. دکتر میگفت اگر استراحت نکنم با توجه به دردهایی که دارم احتمال داره تو زودتر به دنیا بیای. توی این ده روز بابایی کلی به اتاق تو رسیده، ماهی های اتاقت رو آویزون کرده . برچسب های قد تورو چسبونده، دیروز هم دیوار اتاقت رو درست کرد. یه بنر دریایی برات درست کرده که به دیوار چسبوند و کلی ماهی های قشنگ هم (استیکر) روش زدیم خیلی ناز شده انشاالله فردا عکسهای اتاقت رو میارم اسکن میکنم و میگذارم اینجا به امید خدا... اول اردیبهشت با بابامحمدرضا رفتیم بیمارستان میلاد پرونده تشکیل دادیم ظاهرا قند خونم بالاست باید هفته دیگه برم دکتر غدد ببینم چی میگم؟ اونروز توی بیمارستان میلاد دوبا...
8 ارديبهشت 1393