سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

- روز 7 محرم منتسب به حضرت علی اصغر ع 93.08.09

1393/8/9 18:17
302 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

سه شنبه امیرعباس رو بردم دکتر و نرفتیم برای واکسن نگران بود نکنه سرماخوردگی داشته باشه. دکتر کلی دارو داد و سونوگرافی گفت ریفلاکس داره فرداش رفتیم سونوگرافی و بردیم به دکتر نشون دادیم درست حدس زده بود کلی دارو داد نزدیک صدوهفتاد هزار تومان ...

چی بگم؟ ............ فقط خدا کنه اثر داشته باشه اینهمه وقت گذاشتن و هزینه کردن

گفتم بگذار حالش خوب باشه واکسن اذیتش میکنه برای امروز که بریم مصلی اما یادم رفته بود هرچی خواست خدا باشه همون میشه.

از دیروز چشمم بدجوری درد میکرد و دیشب کارم به داروخانه و خریدن پماد و قطره کشید بدجوری چرک کرده بود. دم صبح نمیدونم بخاطر اینکه شب قبلش عصبی شده بود ........... یا بخاطر اینکه از ناهار چیزی نخورده بود احساس کردم داره حالم بهم میخوره فشارم افتاده بود بابایی امیرعباس رو صدا کردم برام اب قند بیاره بعدش تمام اعضا صورتم ودستهام و پاهام شروع کرد به گزگز کردن و دستهام و صورتم کلید شد و دیگه نمیتونستم تکونشون بدم .... بابایی زنگ زد اورژانس اول کلی دعوام کرد که چرا شیر میدم غذا نخوردم چرا حرص خوردم که البته بیشتر فکر کنم به در میگفت دیوار بشنوه ... بعد گفت باید بریم بیمارستان اما من قبول نکردم و گفتم که بچه شیرخوره دارم چطوری برم بیمارستان خلاصه کلی غر زد بهم و رضایت گرفت و رفت که اگر حالم بد شد برم بیمارستان و تاکید کرد که اب قند و نمک بخورم فشارم بره بالا و پاهام رو بالا بگیرم و بیدار شدم صبحانه خوب بخورم.....خلاصه که فکر کنم یا مرگ یا سکته از دم گوشم گذشت خدا مطمئنم به امیرعباس رحم کرد.

البته اون هفته یکبار طرف راست قلبم و پشتم و دستم اینطوری شده بود نمیدونم دارم میمیرم اینا علائمش هست یا نه تلنگره چی بگم؟ مرگ دست خداست ...

خلاصه که همه اینها بهانه شد نریم مصلی با چشم بادکرده و حال خراب باید چه میکردم ؟

بابایی هم رفته بود سرکار مراسم داشتن. زنگ زدم خاله امیرعباس با هم رفتیم حرم که مراسم بود اما خیلی دیر دیگه تقریبا مراسم تمام شده بود اما چون نذر داشتم باید میرفتم خدا خودش قبول کنه. البته لباس سقایی که خاله مهناز برای امیرعباس از کربلا اورده بود هم متاسفانه بهش نخورد و خاله جون امیرعباس براش لباس سقایی خرید...

اینم از امروز ..........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)