سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

93.10.10

1393/10/10 14:09
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

هرچی خدای مهربون رو شکر کنم کمه ...

الحمدالله روز شنبه طبق معمول دو دفعه قبل با یک هفته اضطراب از قبل و یه شب تا صبح دلشوره رفتیم واکسن شش ماهگی امیرعباس رو زدیم.

بدجوری گریه کرد معلوم بود پسر قشنگم خیلی دردش گرفته اما خوب چاره ای هم نیست.

ساعت یازده خونه بودیم. کمپرس یخ رو شروع کردیم دو ساعت اول وقتی یخ روی پاش میگذاشتیم بدجوری گریه میکرد و بی تاب بود اما کم کم یخ توی کیسه اب میشد راستش بجای اینکه یکربع یکبار براش کمپرس یخ بگذاریم فکر کنم باید یکربع یکبار ازش کیسه یخ رو میگرفتیم.

اخه امیرعباس خیلی گرماییه ... یعنی روی من و باباش رو هم کم کرده. ظاهرا خیلی از کیسه یخ خوشش اومده بود و الحمدالله همین کار مارو اسون تر کرد. دو ساعتی خوابید. طبق معمول دفعات قبل منتظر اون یخ وحشتناکش بودم از درد پاهاش ولی الحمدالله اصلا درد نداشت. بیدار شد کلی بازی کرد دوباره خوابید و الحمدالله شنبه تا صبح به خیر گذشت. خوب خوابید داروهاش رو خورد و الحمدالله درد هم نداشت.

اما اصلا فرنی و سوپ نخورد تا شب که خواستیم شام بخوریم با ما سوپش رو خورد.

جالبه دوست داره بشینه سوپ بخوره نه خوابیده درست مثل ماها ... وقتی سفره رو میندازیم خودش رو میخواد از بغل باباش پرت کنه توی سفره وقتی غذا نداره خیلی دلم براش میسوزه و این جور موقع ها سعی میکنم گرسنه باشه تا بهش شیر بدم.

امیرعباس طبق گفته خانمهای بهداشت الان

68 سانتی متر قدش شده

8 کیلو و 600 وزنش شده

الحمدالله همه چیزش خوب بود.

خلاصه که این چند روز دردهای شدید نداشته اما خیلی بیقرار بوده و درست نخوابیده و غذاش رو هم درست نخورده.

امروز از شنبه اولین روزی بود که فرنی صبح رو کامل خورد تا سیر شد خدا کنه سوپش رو هم درست بخوره وگرنه باز گرسنه میمونه و همش میخواد شیر بخوره و پدر منو دراورده...

دیشب متوجه شده دور واکسنش گوله شده و فهمیدم بیقراری هاش مال همینه نمیدونم چرا؟ با اینکه همش براش کمپرس گرم میگذارم حتی دیروز هم گذاشتم اما بازگوله شده...

خلاصه که الحمدالله تا یکسالگی امیرعباس از این واکسن و اضطراب انشاالله راحتیم و ازاین به بعد درگیر دندون در اوردن هستیم احتمالا ...

خدا انشاالله به همه مامان و باباها کمک کنه تا بتونن صبور باشن و به نی نی ها هم تحمل بده

آمین یا رب العالمین

 

شیرین کاری های امیرعبا

*روز دوم که واکسنش رو زدیم ازش توی حمام عکس گرفتیم. جدیدا از اب بازی خوشش اومده وخداروشکر تو حمام دیگه گریه نمیکنه البته منم بهش کلک میزنم اول سرش رو میشورم که وقتی خسته شد تنش مونده باشه گریه نکنه بعدم میگذارمش توی لگن اب تا کمی بازی کنه حالا طوری شده که وقتی بغلم هست و شیر اب رو باز میکنم همش میخواد بازی کنه یا وقتی که دارم میشورمش (کارهای بد کرده)

*یه عادت جالبی که داره اینه که در هرحالتی بخوابونمش باز یه طوری میخوابه که پاش رو بذارم روی پای من خلاصه باید پاش یه جایی گیر باشه یا به مبل یا یه چیزی که دورو برش باشه و بشه پاش رو روش بگذاره.

* پای راستش رو هم جدیدا میاره توی دهنش و انگشت شصتش رو میخوره.

* وقتی توی بغل باباش هست من باهاش دالی میکنم و خودم رو قایم میکنم سرش رو دولا میکنه و هرطور شده منو پیدا میکنه و میخنده فدای خنده های قشنگت گل خوشگل مامان...شیرینی زندگی ...

* باباش میخوابونش وقتی پوشک پاش هست پاهاش رو براش میماله اول اینطرف بعد اونطرف بعدم به پشت میخوابونه و کمرش رو ماساژ میده والله فکر نکنم بچه ملکه انگلیس رو هم اینطوری بزرگ کرده باشن؟؟؟؟؟ اگر دختر بود حتما لوس و ننر میشد البته الانم هست.رنمیشه بهش گفت بالای چشمت ابروست سریع بغض میکنه و گریه میکنه.

* انگشتهای دستش رو تا ته توی دهنش میگذاره و مک میزنه تا حالش بهم بخوره...

*وقتی من بغلش میکنم اولین کاری که میکنه دهنش رو باز میکنه تا منو بخوره بعضی وقتها چونه بعضی وقتها لپ هام خلاصه مثل یه شیر کوچولو غرش میکنه و گاز میگیره
(خوب متولد تیر ماهه دیگه شیر کوچولو)

امروز الحمدالله حالش بهتره وبرخلاف دیروز که پدر منو در آورد از ساعت دوازده و نیم خوابیده و تونستم کلی کار انجام بدم الانم کار دارم اما چون سروصدا داره مجبورم صبر کنم بیدار بشه اما فرصتی برای نوشتن شد.

خدا انشاالله همه کوچولوهارو حفظ کنه امیرعباس رو هم حفظ کنه انشاالله.

پسندها (1)

نظرات (0)