سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

پایان پانزده ماهگی...

1394/7/10 16:28
147 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امیرعباس حسابی شیطون شده ... تقریبا دیگه از در و دیوار بالا میره ... از مبل ها بالا میره ... کلید های برق رو میزنه ... مهتابی رو روشن خاموش میکنه ... تلفن رو برمیداره ... گاهی اوقات جواب هم میده و سر و صدا هم میکنه .... خودش غذا میخوره البته اگر بخوره ...

بیشتر روزها صبحانه نمیخوره اما خداروشکر دو روزه دوباره داره کره مربا میخوره البته مربای البالو دوست دارند

متاسفانه مثل خودم بیشتر هله هوله خوره با اشتهای تمام کیک میخوره ... بیسکویت میخوره بخصوص از اون ویفرها که توش شکلات داره و مثل لوله میمونه ...اب نبات چوبی... گاهی اوقات بستنی اگر دلش بخواد البته ...

توی هفته گذشته بیشتر سیب زمینی خورده فکر میکنم توی شکمش سیب زمینی سبز شده باشه

بالا جلو ... چهار تا دندون داره

پایین جلو ... سه تا دندون داره

و برخلاف انتظار من پایین یک دونه دندون کرسی دراورده و برای همینم این مدت انقدر قاطی و بیقرار بوده

توپ رو تقریبا درست میگه و هرجایی توپ و بادکنک میبینه میگه توپ و البته چراغهای برقی که شکل توپ باشه..

کلاغ پر میکنیم براش پر رو بر میگه اما میگه...

بعضی کلمات رو انقدر براش تکرار میکنم اواش رو در میاره و میخنده

حسابی به من وابسته شده خوب حق هم دارم تقریبا نود درصد روزها با هم تنها هستیم.

هیچ کجا نمیریم و کسی رو نمی بینیم مگر بعدازظهرها که قاطی میکنه میبرمش خرید و یا گشتی توی محل میزنیم و بیشتر میبرمش میدون سرخیابون فواره های اب و اب نماها رو میبینه خیلی دوست داره

بردمش این هفته دکتر برای پاهاش که بد میگذاشت اما الحمدالله نرمی استخوان نداره

دوشنبه هم رفتیم خانه بهداشت که 15 ماهش تمام شده وزنش نزدیک 12 بود اما گفت قدش بلند نشده بهش سوپ پا مرغ و قلم گاو بده تا دفعه بعد که دوباره قدش رو بگیره

وای از دفعه بعد .... واکسن 18 ماهگی .... از همین الان ماتم گرفتم...

انقدر بازیگوش و شیطون شده که تقریبا دیوانه ام کرده...خودم شدیدا کمردرد و پادرد دارم

احتمالا مال کمبود کلسیم و بغل کردن امیرعباس هست چون از قبل هم سابقه داشتم

کم خونی هم دارم موهام باز داره میریزه و حنا گذاشتن و رنگ کردن و قرص اهن خوردن فعلا نتیجه نداده

اعصابم حسابی خرابه و روانم داغونه ... رفتم دکتر مشاور گفت باید قرص بخورم حتی شده امیرعباس رو از شیر بگیرم اگر قرص براش ضرر داشته باشه ....

از پا و کمرم عکس گرفتم اما هنوز نتونستم دکتر ببرم نشون بدم هرچند میدونم چه مشکلی دارم...

خلاصه که میگذره...

متاسفانه ده روز گذشته خیلی روزهای سختی بوده عید قربان کلی از حجاج مکه در منا از دست رفتند و خفه شدند زیر دست پا له شدن و بعضی ها بخاطر بی توجهی مردند ... مردم کشور همه داغون هستند... خدا لعنت کنه ال سعود جنایت کار رو .... چقدر جوون از دست رفتند ... خدا رحمتشون کنه ان شاءالله

با بابای امیرعباس هم اوضاع و احوال خوبی نداریم ... مثلا امروز عیدغدیر هست اما اجازه نداد کسی خونمون بیاد و تقریبا عیدی نداشتیم اما من برای امیرعباس عیدی درست کردم که توی صفحه بعد میگذارم.. ما دین خودمون رو به امیرالمومنین ادا کردیم اما ....این نیز بگذرد.....

فعلا....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)