سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

94.12.10

1394/12/10 16:46
139 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

سال 94 هم رو به پایان هست و من حسابی درگیر خانه تکانی هستم.

امیرعباس هنوز هم کماکان غذا نمیخوره بهانه میگیره و حسابی اعصابم رو خراب کرده.

خیلی بهانه گیر شده برای هرچیزی گریه میکنه... دکتر میگه مال دندونهاش هست.

15 دندون در آمده.

اما دکتر میگه دندونهای نیش داره در میاره خیلی درد داره و از طرفی به خودم خیلی وابسته شده و باید از شیر بگیرمش اما علیرغم اینکه خیلی دارم اذیت میشم دلم نمیاد و البته اطرافیان هم نمیگذارن.

خلاصه که حسابی اعصاب خورد کن شده پسرک کوچولوی ما... میریم بیرون گریه میکنه نمیریم گریه میکنه...

بیرون هم معناش فقط توپ و بازیه نه چیز دیگه ...مثلا خونه کسی نباشه جایی باشه که بتونه توپ بازی کنه ...

حسابی بهانه گیر شده ....

جدیدا یه صدایی از خودش درمیاره مثل ....میییییم مییییم لب پایین رو میده تو دهنش و اینکار رو میکنه و باباش که از این کارش خیلی خوشش میاد حسابی میچلونش ... دیشب بهش گفتم ....

اخه به من و باباش میگه آیییی آیییی

گفتم نگو آیییی بگو بابا .... خلاصه با کلی تمرین دیشب میگفت ...با ...با ....با .... با....

باباشم که حسابی ذوق کرده بود هی چلوندش .... اینم از شیرین کاریهاش...

شبها ساعت 11 برنامه شب کوک میده یه برنامه که مسابقه بین خواننده هاست... خیلی دوست داره نگاه میکنه و البته کلی هم قر میده وسطش ... کلا خیلی قرطی شده .... نمیدونم قرطی رو درست نوشتم یا نه...

با کوچکترین اهنگی هرجایی که باش قرش به راهه تو ماشین تو خیابون تو پارک تو شهربازی... وای شهربازی...

توی یکماه گذشته فکر کنم 5 بار شهربازی رفتیم فقط یه شب رو دور بوده درست بازی کرده وگرنه همش بهانه میگیره ... از شلوغی خوشش نمیاد ... صدای اهنگهای بلند میترسونش ... وسایل بازی که چراغ های زیادی داره یا عروسک داره که شکل ادم باشه میترسونش خلاصه بساطی داریم....

دو هفته ای هم مریض بود که واویلا بیچاره شده بودم... نه شب میخوابید نه روز همش گریه و بهانه ... گوشش درد میکرد گلوش درد میکرد تب کرده بود سه بار بردمش دکتر تا اخر با امپول به تجویز خودم و غرغرهای باباش که نه نزنیم گناه داره بالاخره بهتر شده ...

اما کماکان هنوز گوشهاش رو میکنه که ظاهرا بخاطر دندونش هست..

با کلی مصیبت تونستم بعد یک هفته اشپزخانه رو تمیز کنم... اتاق هم تمیز کردم و کمد دیواری ... فعلا...

پذیرایی و سرویس و راهرو مونده توکل به خدا کی ... خدا میدونه... اخه خودمم اصلا حال ندارم ...

بدجوری کمرم درد میکنه و پاهام قبلاهم درد میکرد و این روزها بدتر شده امیرعباس هم شیر میخوره هم زیاد بغلش میکنم تقریبا همه بنیه منو گرفته با اینکه قرص کلسیم و اهن میخورم بازم روبراه نیستم... بدجوری مریضم اما فرصت دکتر رفتن ندارم...

تا اینجا باشه تا تو یه فرصت مناسب باز بیام ان شاءالله.. خدا همه کوچولوهارو حفظ کنه برای مادر و پدرها و اونهارو هم برای بچه ها ....امین یا رب العالمین..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)