..... آغاز بیست و دو ماهگی 95.01.06
..... آغاز بیست و دو ماهگی 95.01.06 سلام سال نو مبارک
ان شاءالله که سال جدید سالی پر از شادی و سلامتی و سعادت و خوشبختی برای همه باشه و سایه مامان باباها بالای سر نی نی ها باشه که الان تقریبا دیگه بزرگ شدند.
امیرعباس توی این ایام عید حسابی داره خوش میگذرونه بخصوص هرجایی که میریم بچه دارند یا هر مهمونی که میاد و بچه داره...
روز اول عید ناهار خونه مامان جون بودیم (مامان مامانی) خاله و دایی هم بودند...
عصری رفتیم اول خونه عزیزجون بابایی بعد هم رفتیم خونه مامان بابایی که هنوز نمیدونم امیرعباس قراره چی صداش کنه؟
شام اونجا موندیم عمومهدی و خانواده هم اونجا بودند و امیرعباس با بچه های عمو حسابی خوش گذروند.
روز دوم عید رفتیم خونه مادرجون مامانی بعد خونه مادرزن عموی مامانی که مریض بودند بعد هم رفتیم خونه عمومنصور مامانی میخواستیم بریم خونه عمه مامانی که بخاطر بارون شدید و خیس شدن کنسل شد.
روز سوم عید خونه خاله امیرعباس بودیم ناهار خاله مامانی و شوهرخاله و دخترخاله مامانی هم بودندر(البته شوهر و دختر اون خاله مامانی که پارسال فروردین متاسفانه از دنیا رفتند) بعد ما اومدیم خونه خاله و شوهرخاله و دخترخاله اومدند خونه ما ...
روز چهارم عید رفتیم دایی و دختردایی مامانی بعد خونه عمه مامانی اومدیم خونه عصری یه سر بالا خونه مهدی کوچولو بعد هم رفتیم خونه خاله نسرین دوست مامانی ...
روز پنجم عصری رفتیم خونه دایی ابراهیم بابایی بعد رفتیم خونه دایی حسین بابایی بعد هم رفتیم خونه عمومهدی امیرعباس شام اونجا بودیم.
تا امروز خلاصه اینطوری گذشته ....
امیرعباس حسابی شیطونی میکنه و خلاصه حسابی داره بهش خوش میگذره ....
