سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

93.02.17

1393/2/17 7:42
51 بازدید
اشتراک گذاری
فرشته ی کوچولوی ما

سلام گل نازم

دیشب یه اتفاق قشنگی افتاد که حیفم اومد ننویسم برات. بابامحمدرضا تو اتاق داشت با کامپیوتر کار میکرد.

داداشی هم داشت با موبایلش کاری انجام میداد. منم توی تخت دراز کشیده بودم توام حسابی داشتی شیطونی

میکردی. آروم داداشی و صدا کردم که بیاد پیش من فکر کرد میخوام صدای تورو بشنوه ؟ گوشش رو گذاشت روی

شکم مامانی خندیدم و اشاره کردم نه نگاه نکن ... و تو شروع کردی به ورجه وروجه جوری که از روی لباسم کاملا

معلوم بود. داداشی غش کرده بود از خنده اولش فقط نگاه کرد و ذوق کرد بعدش شکم مامانی و بوسید.

نمیدونی چه حس خوبی داشتم. الانم که دارم مینویسم چشمهام پر از اشک شده. این بوسیدن یعنی تورو

دوست داره و این قشنگترین آرزوی من بود.

اما معلومه که منو از تو بیشتر دوست داره. وقتی دید خیلی شیطونی میکنی و صدای منو درآوردی داشت بهت

غرمیزد که ... هی شیطونی نکن آروم باش فسقلی ...

دوست دارم پسر قشنگم یه حس عجیبی بهم میگه با اومدن تو همه خوشبختی های عالم توی زندگی من

سرازیر میشه آخه تو هم پاک هستی و هم از سلاله پیغمبر و از همه مهمتر بهترین و زیباترین لطف خدا نسبت به

من هستی. به خود خدای مهربون میسپارمت.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)