سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.08.29

سلام فرشته ی کوچولوی ما امروز طبق سفارش خانم دکتر نظری رفتم سونوگرافی. باورم نمیشد صدای قلب کوچولوی تو رو بشنوم ؟ اونم انقدر زود زمانی که انقدر کوچولو هستی. بابایی خیلی دوست داشت بیاد اما راستش من اصلا نمیدونستم که الان صدای قلب تو شنیده میشه. خیلی حالش گرفته شده بود. خداروشکر سالم و خوب بودی و خوب رشد کرده بودی. بعد رفتم پیش خانم دکتر گفت بیشتر باید استراحت کنم. پله بالا و پایین نرم. مواظب باشم اما مگه میشه؟ بابایی خیلی مواظب منه... کلی منو لوس میکنه. کلی حرص میخوره چرا مراقب نیستم. اما خوب چون به کسی نگفتیم خدا تورو به ما داده کسی نمیدونه که هوای منو داشته باشه. فقط باباجون میدونه که اونم کاری نمیتونه بکنه. توام حسابی...
6 ارديبهشت 1393

92.08.18

راستی یادم رفت بنویسم ... من میخواستم خاطرات فرشته کوچولومون رو از روز اول بنویسم اما تردید داشتم الان که مینویسم هنوز کوچولوی ما به دنیا نیومده اما مدت زمان زیادی گذشته اما میخوام این خاطرات رو بنویسم تا بعدها انشاالله خودش بخونه فکر میکنم وبلاگ هم مثل آلبوم عکس میمونه که هرموقع خواستی میتونی سراغش بری و گذشته هارو ورق بزنی سلام فرشته ی کوچولوی ما امروز خانم دکتر نظری این بشارت رو به من و بابا محمدرضا داد که خدا به ما یه فرشته ی کوچولو داده. خوشحال بودم به بابا محمدرضا اس ام اس زدم و گفتم. کلی ذوق کرد. از امروز زندگی ما رنگ و بو و حال و هوای دیگه ای گرفته. نمیدونم خدا به ما پسر داده یا دختر ؟ اما سلامتی تو برام از هرچیزی مهمتره...
6 ارديبهشت 1393

92.07.15

به نام خدای مهربان فرشته کوچولوی ما امروز رفتم پیش خانم دکتر نظری برای مشاوره بارداری، شناختی نسبت بهش ندارم ولی خوب مراجعه کننده هاش میگن دکتر خوبیه، نزدیک محل زندگیمون هم هست. راستش چون سن من بالاست و مشکلات جسمی و روحی زیادی هم دارم خیلی میترسم اما خوب بخاطر همسرم محمدرضا باید این اتفاق بیفته چرا؟ همسرم بخاطر من از خیلی از آرزوهاش گذشته و حسرت خیلی چیزها به دلش مونده انصاف نیست اینم بمونه ... امیدوارم خدا بهم کمک کنه چون خیلی برام سخت و مشکله توکل به خدا...
6 ارديبهشت 1393