سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

94.06.14

1394/6/14 21:45
259 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

روزها پشت هم و خیلی زود میگذره و امیرعباس بزرگتر و بزرگتر میشه ...

تازگی ها یاد گرفته میره روی مبل ها و جیغ منو حسابی در میاره ...

خیلی بازیگوش شده ... تو اولین فرصت ممکنه موهای منو میکنه ... صورتم رو چنگ میزنه ... گازم میگیره ...

نمیدونم همه بچه ها اینطوری هستن یا بخاطر دندونش این رفتارهارو میکنه

خلاصه این روزهای شیرین مثل باد داره میگذره و امیرعباس داره بزرگ میشه و شیرین تر از دیروز...

جدیدا دیگه کاملا فهمیده وقتی بهش میگیم چیزی رو میخواد با سرش اشاره میکنه که اره ....

و وقتی نمیخواد کلمه نه رو قشنگ میگه ...

زیاد کلمه نمیگه ... در مقابل توپ شدیدا عکس العمل نشون میده و میگه تو....تو...تو...

یا دوغ وقتی بهش میدیم البته اگر بخوره میگه دو.....دو .... دو....

وقتی هیجان زده میشه بخصوص وقتی جایی هستیم و یا بیشتر وقتی کسی خونمون میاد همش ذوق میکنه و جیغ میزنه و البته بیشتر خرابکاری .... اسباب بازیهاش رو پرت میکنه .... توی اتاق میدوه ....

البته خونه ما کوچیکه و خیلی جا برای جست و خیزهاش نیست برای همین زود خسته میشه ....

تقریبا هرروز ساعت 5 الی 6 که میشه بهانه گیری میکنه و بالاخره به بهانه خرید یا هرچیزی میزنیم بیرون...

سرخیابون ما یه میدون هست که فواره قشنگی داره عاشق اون فواره هاست بخصوص وقتی ابش خیلی زیاد و با فشار میپاشه ....

بعضی وقتها کنار خیابون می ایستم تا نگاه کنه و سرش گرم بشه ... یه وقتهایی هم میریم پارک اما خوب خیلی علاقمند نیست چون فقط سرسره داره و اون علاقه ای بهش نداره ...

اون هفته براش یه تاب از عبدل اباد خریدیم راستش انگار بیشتر ما ذوق داشتیم چون خودش خیلی اشتیاق نداره بیشتر دوست داره یه چیزی بگذاره تو تاب و باهاش بازی کنه ...

اما امروز یکربعی باهاش بازی میکردم و تابش میدادم....

علایق دخترها و پسرها با هم فرق داره ...

بعضی روزها با کالسکه و بعضی روزها با سه چرخه میبرمش بیرون ... دیگه نانوا و بقال و میوه فروش محل کاملا میشناسنش و با همه دوست شده ...

خداروشکر زود با هم اخت میشه و خیلی غریبی نمیکنه ...البته گاهی احساس میکنم زیادی اخت میشه انقدر که ببرنش اصلا عین خیالش نیست...

حس میکنم حق داره ... من و امیرعباس خیلی تنها هستیم و تقریبا نصف بیشتر روز رو توی خونه تنها هستیم و خوب منهم درگیر کارهای خونه هم هستم و زیاد بعضی روزها نمیرسم باهاش بازی کنم و این امیرعباس رو حسابی عصبی میکنه و بهانه گیر .... اما میگذره دیگه ...

اخه من خیلی علاقه ندارم و مایل نیستم بریم خونه کسی ... وقتی خونه کسی میریم حالا چه فامیل اینور چه اونور فرقی نداره خوابش و خوراکش بهم میریزه و حسابی اذیت میشه و من رو هم حسابی اذیت میکنه ...

برای همین ترجیح میدم بیشتر خونه باشم ولی امیرعباس خوب این حس رو نداره و دوست داره بیشتر بیرون باشه باهاش بازی کنن و سرش گرم باشه تا تنها .... دلم براش میسوزه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)