سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.12.25

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم سه روز پیش با بابامحمدرضا اتاقت رو مرتب کردیم و چیدیم خیلی ناز شده بود. اما هنوز کلی کار داریم و اتاقت شلوغ هست هنوز کامل مرتب نشده. داداشی خیلی خوشش اومد نصف بیشتر اسباب بازی هات مال داداشیه خدا کنه همیشه دوستت داشته باشه. خدا کنه همونطور که داداشی تورو دوست داره و محبت تو باعث شده نسبت به مامانی هم مهربونتر بشه مامان بابایی هم تورو دوست داشته باشه و بخاطر تو محبت منهم به دلش بیفته ... شب رفتیم فروشگاه اتکا تو حسن آباد یه مقدار خرت و پرست خریدیم برای تو پسر قشنگم ... شامپو، صابون، روغن، کرم، پودر، مسواک، دستمال مرطوب ... سعی کردیم همه آبی باشه با وسایل تو کمدت قشنگ بشه. هوا سرد بود و من هم مثل همیشه خود...
8 ارديبهشت 1393

92.12.21

فرشته ی کوچولوی ما سلام قشنگم بابایی دو روز پیش رفت تخت و کمد تورو با یکی از شاگرداش از اسلامشهر آورد خیلی ناز شده خداروشکر خیلی قشنگ بود و به دل من و بابایی نشست اما فعلا درگیر تمیز کردن خونه هستیم و نمیتونیم بچینیم. دیروز هم رفتیم برات موکت و قالیچه خریدیم انشاالله اتاقت حسابی خوشگل میشه دیگه بیشتر از این در توان من و بابایی نیست ببخش پسر گلم... فدات گل قشنگم ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.18

فرشته ی کوچولوی ما سلام قشنگم امروز صبح با بابایی رفتیم سونوگرافی سه بعدی تورو بهتر از قبل دیدیم. آقای دکتر میگفت که تو شکل بابایی هستی پس خوشگل هستی دیگه وای اگر ریش و سبیلهای خوشگل بابایی رو هم داشته باشی و چشمهای قشنگ آبیش .... قربونت برم الهی پسر نازم خداروشکر دکتر گفت که سالم هستی همین بهترین خبر برای من وبابایی بود... صدای تاپ تاپ قلبت ضربان قلب من و بابایی رو چندبرابر میکنه صورت قشنگت که خدای مهربون انقدر قشنگ نقاشی و طراحی کرده از روزیکه خدا تورو به ما داده و توی اینترنت مراحل رشد تورو میخونم به بزرگی و عظمت خدا بیشتر پی میبرم اینهمه نظم اینهمه هنر اینهمه زیبایی خلقت واقعا خدایا شکر راست میگن ادم خودش رو بشناسه خدارو میشناسه ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.12

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم دیروز خاله نسرین جون مهربون اومد خونمون برات یه سرویس رختخواب زمینی آورد و شامپو گلرنگ و ۵۰ تومان هم پول داد. قراره با بابایی بریم برای اتاقت قالیچه و موکت بخریم اما ظاهرا خیلی گرونه. گفتیم پولی که خاله نسرین داد برای این کار بگذاریم. می بینی خدا چقدر مهربونه و هوای من و بابایی رو داره تازه امروز شنیدم عیدی ها رو میدن مخوام سنوات رو هم بگیرم تا مجبور نشیم قرض کنیم برای بیمارستان... پسر قشنگم خاله شیخی هم یه خاله مهربون دیگه است برای مامانی ترخیه از کرمانشاه آورده تا بپزه بخوره میگه برام خوبه الحق که خیلی هم خوشمزست. وای چقدر خاله مهربون تازه یکی از همکارهای مامانی خانومش برام مربای زرشک و ترشی آلبالو و ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.10

فرشته ی کوچولوی ما سلام خوبی قشنگم دیروز صبح با بابامحمدرضا رفتیم مولوی برات پتو خریدیم. شلوار، شورت، عروسک پو، لدرکوچولو، مشما، پرده برای اتاقت، دمپایی، ساک ... اما مامانی خیلی خسته شد و توام حتما خیلی خسته شدی آخه زیاد تکون نخوردی دیروز اما چاره ای نیست دیگه باید خرید. کلی با بابامحمدرضا دعا کردیم انشاالله همه چیز خوب و قشنگ و باسلیقه بشه. نه بخاطر دیگران برای اینکه وسع من وبابایی بیشتر از این نیست انشاالله بتونیم با این بضاعتی که داریم وسایل خوب و باسلیقه و مناسبی برات بخریم. پسر قشنگم تورو به خدا میسپرمت ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.05

فرشته ی کوچولوی ما خوب خوشگل مامان حسابی همه رو نگران خودت کردی ها... قشنگ مامان خاله مهنازجون یه کت و کلاه بنفش خوشگل برات بافته دل همه رو برده چند تا هم کاموای لیمویی گرفتم برات کت و شلوار پیش سینه دار و یه جلیقه و کلاه بافته نمیدونم چطوری محبتهاش رو جبران کنم؟ خاله نسرین جون هم قراره بیاد با هم بریم برات پرده و ملحفه بخریم تا برات بدوزه. اون یکی خاله نسرین هم برای توی جشن عیدالزهرا نذری داده تا سلامت باشی. خاله مهری جون هرروز برای سلامتی تو صلوات میفرسته. خاله پناهی همه که هیچی حسابی شرمنده اش هستم هرروز صبح من و میاره سرکار و بعد میبره خونه کاش بتونم جبران کنم. راستی خاله پناهی همه داره مامان میشه دعا کن انشاالله صحیح و سالم باشه...
8 ارديبهشت 1393

92.11.28

فرشته ی کوچولوی ما حال مامانی حسابی خرابه داداشی باز قاطی کرده بود و رفت پیش عمه اش کرج ...جلوی بابایی هیچی نمیگم اما میام شرکت به بهانه های مختلف بغضم میترکه و گریه میکنم. آواره شده سرگردون شده نمیدونه کار درست چیه کار غلط چیه ؟ منم دستم بسته است نمیدونم باید چی کار کنم ؟ توکل به خدا به خدا سپردمش از طرفی تو این شرایط نگران سلامتی تو هستم. بابایی هم نگرانه خوب این غم و غصه ها برای من و تو خوب نیست. اما چه کنم هم مادر تو هستم هم مادر داداشی. دیشب داداشی لباسهای تورو نگاه میکردم کلی ذوق کرده بود باورش نمیشد انقدر کوچولو باشی انگار خودش هم از اول انقدر نبوده؟ بزرگ بوده ... بگذریم..... هردوتون رو به خدا میسپارم ...
8 ارديبهشت 1393