سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

93.05.19- ختنه امیرعباس

1393/5/20 11:02
178 بازدید
اشتراک گذاری

ختنه امیرعباس

سلام

بالاخره دلمون رو به دریا زدیم و تصمیم گرفتیم امیرعباس رو برای ختنه ببریم.

فقط سعی کردیم نزدیکترین جا به خونمون باشه که توی گرما اذیت نشه.

وای چه روز سختی بود. از صبح از استرس داشتم خفه میشدم نمیتونستم چیزی بخورم. بغض گلوم رو گرفته بود وقتی به امیرعباس نگاه میکردم پشیمون میشدم و میرفتم سمت تلفن به بابایی بگم که نیاد یه روز دیگه میریم اما هرچی فکر میکردم می دیدم این کاریه که بالاخره باید انجام بشه و هرچی زودتر بهتر و باید صبوری کرد.

ساعت دوازده و نیم مطب دکتر بودیم. خداروشکر که دکتر خانم بود و البته خیلی خوش اخلاق (خانم دکتر جذبی) و اجازه داد مامانی پیش تو باشه البته امیرعباسی که بخاطر امپولهایی که زده بود تقریبا دیگه نفس نمیکشید از درد... خلاصه مردم و زنده شدم تا تمام شد.

برگشتیم خونه خیلی بی تابی میکرد تقریبا تا ساعت 2 گریه میکرد و بالاخره استامینوفنی که دکتر داده بود اثر کرد و خوابید تا ساعت 4 و وقتی ساعت 4 بیدار شد و شیر و خورد و ادرار کرد دوباره گریه هاش شروع شد اما خوب خداروشکر زود اروم شد و دوباره خوابید.

ساعت 6 گذشته بود دوباره بیدار شد و همون اتفاق داروهاش و دادم اما الحمدالله زود ساکت شد.

از شدت خواب داشتم می مردم اما استرس اینکه نکنه دوباره درد بگیرش نمیگذاشت که بخوابم. روی پاهام بند نبودم نمیتونستم راه برم از شدت ضعف بالاخره بابایی مجبورم کرد ناهار بخورم اون ناهار خورد و تورو نگه داشت بعد من ناهار خوردم البته بگی و نگی یه چیزی خوردم.

اما الحمدالله دیگه درد نگرفت و خداروشکر اروم بود. اما پدرم رو دراورد و تا ساعت دو نیم شب نخوابید و مامانی که مرده خواب بود دیگه داشت دیوانه میشد.

تقریبا خوابهای امیرعباس بهم ریخته بیشتر ساعاتی که من میتونم بخوابم بیداره و باید کار کنم و غذا درست کنم و غذا بخوریم خوابه ... خیلی نامرده...

خلاصه که دیروز یه روز خیلی سخت برای من و بابایی بود و حسابی هردومون داغون شدیم.

مامانی که بیشتر قیافش شکل مرده هاست تا زنده ها از بیخوابی و اضطراب و دلشوره و روز سختی که گذرونده.

اما الحمدالله امروز امیرعباس خوبه و باز شیطونی هاش شروع شده. مثل الان که گذاشتمش توی تختش تا موزیکالش رو گوش بده و من بتونم چهار خط بنویسم. البته بعد از اینکه اینترنت درب و داغونمون هم وصل شده.

فعلا داره ناارومی میکنه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)