تولد امیرعباس ................
سلام پسر قشنگم روز جهارشنبه از صبح حالم خوب نبود و درد داشتم شب حالم بدتر هم شد یعنی تا صبح همش درد داشتم. ترسیدم زنگ زدم بیمارستان میلاد گفتن بیا حتما ببینیمت... رفتم نوار قلب گرفتن و ... خلاصه گفتن که ساعت 6 دوباره بیا اگر دیر بیای ممکنه توی خونه زایمان کنی و راهی شدیم.. دردهام بیشتر شده بود رسیدیم بیمارستان ... گفتن برو پیاده روی کن ساعت یکربع به هشت بیا تا بستری بشی... تازه فهمیدم نه انگار قضیه جدی شده و موقعشه ... ترس همه ی وجودم و گرفته بود ... تا یکربع به هشت با بابایی توی راهروهای بیمارستان که خلوت بود راه میرفتم و ساعت یکربع به هشت رفتیم اورژانس و دستور بستری دادن تا کارهامونو بکنیم و بخوایم بریم داخل بخش خاله و شوهر خاله و مامان ج...
نویسنده :
مامان سیدامیرعباس چشم تیله ای
14:26