سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.11.19

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم بالاخره پنجشنبه شد ۱۰/۱۱/۹۲ آزمایش دادم فقط خدا میدونه چه استرسی به من و بابایی وارد شد. مردیم و زنده شدیم. فقط امیدم به خداست و توسلم به اقا امام رضا علیه السلام انشاالله تا آخر این هفته جواب آزمایش رو میدن خودتم دعا کن قشنگم. می بوسمت ... ...
8 ارديبهشت 1393

92.11.09

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم حال مامانی و بابا محمدرضا دوروزه خیلی خرابه. خانم دکتر نظری زنگ زد و گفت مشکلی تو آزمایش من هست که باید برم برای آمینوسنتز .... با بغض برگشتیم گفت مامانی باید بره دکتر از کیسه آبی که تو توی اون هستی نمونه بگیرن نکنه خدایی نکرده مشکل سندرم داشته باشی، وای خدا نکنه حالم خیلی خرابه خیلی بابایی از من حالش خرابتره . صبح رفتم آزمایشگاه ترسم بیشتر شد با توضیحاتی که درمورد آزمایش داد. بعدازظهر رفتیم پیش خانم دکتر قدیمی اونهم گفت باید این کار انجام بشه لازمه برای اطمینان از سلامتی جنین ... فردا وقت گرفتم ساعت ده و نیم صبح شهرک غرب پیش دکتر کریمی نژاد هم میترسم هم نگرانم ... اگر خدایی نکرده مشکلی برای تو پیش ب...
8 ارديبهشت 1393

92.11.06

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر گلم قشنگ مامان توی این هفته تو اندازه یک کدوی سبز کوچیک شدی موهات در میاد کم کم اعضای حسی تو رشد میکنه استخون هات در حال رشد کردن هست و شکل گرفتن انشاالله از هفته آینده میتونم حرکات تورو حس کنم قشنگم. امشب با بابامحمدرضا جون رفتیم دنبال تلویزیون اما گرون بود پشیمون شدیم. اما برای تو یه سرویس کامل لباس نوزادی خریدیم. مبارکت باشه خوشگلم عروسک میشی. بابایی داشت از ذوق غش میکرد. نگاه میکرد لباست رو می رقصید و ذوق میکرد. فدات بشم گل قشنگم. مامانی هنوز حالش خوب نشده دعا کن زودتر خوب شم اصلا وزنم زیاد نشده و ضعیف هم شدم. به خدا میسپارمت. ...
8 ارديبهشت 1393

92.11.03

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم پسر نازم امشب با بابایی رفتیم هایپرسان دنبال پیکوتک برای بابایی ... آره خنده داره چند وقته دلش میخواد (یه جور بیسکویت که توی برنامه عموپرونگ تبلیغ میکنه) خریدیم و اومدیم برای تو گل قشنگم هم یه سرویس کوچولوی بشقاب و کاسه و لیوان خریدیم خوشگل بود.این اولین چیزی بود که برات خریدیم. قشنگ مامان امروز ۱۷ هفته تمام میشه و وارد هفته هجدهم میشم خبردار شدیم طهورا کوچولو هم بدنیا اومده الحمدالله بعدها میفهمی کیه ... عزیز دل مامان دوست دارم به خدا میسپارمت. ...
8 ارديبهشت 1393

92.11.02

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم اگر نوشتن این وبلاگ رو زودتر شروع کرده بودم حتما این پست جذابترین پست اون میشد اما حالا همه میدونن و جذابیتی شاید نداشته باشه. مامانی فدای اون دست های کوچولوت بشه، فدای اون پاهای کوچولوت، فدای اون ورجه وروجه کردن هات، قشنگم نازم... خدا خواست تو نوکر امام حسین علیه السلام باشی انشاالله خود مولام کمک کنن بتونم تورو صحیح و سالم بدنیا بیارم و بزرگ کنم. صالح و پاک و با ایمان عاشق واقعی باشی نه مثل من زبونی و الکی پسر قشنگم امیدم نفسم خوشگلم تو درون من بزرگ میشی و من بیشتر روزها تو اینترنت میخونم که الان تو چه وضعیتی هستی، دکتر میگفت الاه ۱۷۰ گرم هستی  فدات بشم فندق کوچولو لیموترش مامانی بابامحمدرضا دیروز...
8 ارديبهشت 1393

92.10.24

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم دیروز سرکار نرفتم. خونه خاله رویا جشن دعوت داشتم عیدالزهرا بود. بعضی از خاله ها دیروز فهمیدن که خدا تورو به ما داده. خوش گذشت اما جلوی در نشسته بودم سرما خوردم. دیشب تا صبح همش از این دنده به اون دنده شدم. دلم درد میکرد. تب هم کرده بودم. از صبح هم بیدار شدم دلم ضعف داره. گل قشنگم چند روز دیگه یعنی هفته ی دیگه مثل امروز انشاالله باید بریم سونوگرافی دل تو دلم نیست. نمیدونم تو فاطمه هستی یا محمد؟ بابامحمدرضا هفته آینده باید بره اردوی مشهد اما نگران منه نمیخواد بره. البته یه کمی هم چاخان میکنه ... آخه اول بهمن باید برم سونوگرافی فرداش باید برم آزمایشگاه اون دفعه که رفتم کلی غر زدم و گله مند بودم که تنهام این...
8 ارديبهشت 1393

92.10.21

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل کوچولوی من به لطف خدا و دعای مولای مهربونمون امام زمان علیه السلام و زحمت و لطف بابا محمدرضا جون قسمت شد رفتیم مشهد میدونم تو بعدها هیچی یادت نمیاد آخه توی دلم هستی اما شکر خدا که توی چهارماهگی سعادت داشتی زیارت آقا امام رضا علیه السلام بری انشاالله آقا کربلامون رو هم امضا کرده باشن و عید هم بریم کربلا ... تورو گل قشنگم بیمه امام رضا علیه السلام کردم خودشون نگهدار و محافظ تو باشن انشاالله. پنجشنبه شش و نیم صبح با قطار پردیس رفتیم ساعت ۴ رسیدیم هتل ... راستش مامانی خیلی اذیت شد اما خوب می ارزید زیارت آقا امام رضا علیه السلام به همه سختی هاش می ارزه. تا ۶ استراحت کردیم. راستش دلم درد گرفته بود و احساس میکردم...
8 ارديبهشت 1393

92.10.17

فرشته ی کوچولوی ما امروز جواب آزمایشم رو گرفتم انشاالله که نه مشکلی برای تو باشنه نه من. خوشگلم یادم رفت برات بنویسم که خاله مریم وقتی بهش گفتم که تو در راه هستی اسمت رو گذاشت کنجد تا خیلی وقت ماه بعدش میگفت حبه انگور و الان با توجه به نوشته های توی اینترنت که اندازه تورو قدر لیموترش میگفت اسمت رو گذاشته لیموترش .... خاله زهرا امروز سعی کرد تورو پیدا کنه اما هنوز کوچولو هستی و خودم هم هنوز نتونستم تورو حس کنم. خوشگلم همه بی تاب هستن بدونن چی هستی؟ همه رو گذاشتی سرکار ... دو روز صبحها با خاله مهناز اومدم سرکار ... بنده خدا خیلی لطف داره نسبت به من و تو ... براش دعا کن همیشه سلامت باشه و مشکلاتش رو خدا کم کنه خیلی خسته و ع...
8 ارديبهشت 1393

92.10.14

فرشته ی کوچولوی ما سلام قشنگم خوبی؟ مامانی هنوز حالش خوب نیست اما خدا کنه تو خوب باشی گل نازم. چند روز پیش خونه مامان جون بودیم همش حرف حرفِ تو بود که دختری یا پسر؟ چی کار برات بکنن؟ چی برات بخرن؟ همه منتظر دیدار تو هستن. داداشی هم پنجشنبه اومد. قرار بود جمعه بیاد براش تولد بگیریم اما مثل همیشه برنامه ریزی های مارو خراب کرد. چیزی نمیگم تا از این چند ساعت دیدنش هم محروم نشم. نمیدونم بدونه داره خواهر دار یا برادر دار میشه چطوری برخورد میکنه ؟ اصلا خوشحال میشه یا ناراحت؟ می بوسمت گلم.... ...
8 ارديبهشت 1393

92.10.08

سلام فرشته ی کوچولوی ما دیشب مامانی حالش خیلی بد بود . مجبور شدم برم دکتر. خانم دکتر نظری میگفتن که اصلا وزن من زیاد نشده. آخه همش حالت تهوع دارم. نمیتونم چیزی بخورم. مامان جون هم کلی دعوام کرد. اما من بی تقصیرم هرچی میخوام بخورم حالم بد میشه. خاله سمیرا برام کمپوت گیلاس خونگی آورده بود فکر میکردم شیرین باشه و نتونم بخورم اما ترش بود و خیلی خوشمزه دستش درد نکنه. اما خوب با وجود خوردن قرص نتونستم شام بخورم. بابا محمدرضا هم میلی نداشت. فقط کمپوت رو با قرص خوردم. خانم دکتر میگفت باید شکمم رو گرم نگهدارم و با شال شبها ببندم. امروز یک کمی بهتر هستم. ورم شکمم کمتر شده. اما حالت تهوع رو دارم با اینکه هم دیشب هم صبح قرص خوردم. با همه این ...
6 ارديبهشت 1393